خلاصه: نیکی و محمد به اجبار خانواده هاشون از هم جدا میشن!!گره ی عشق این دو چگونه کور میشود؟چه کسی این گره را باز میکند؟ایا این دو بهم میرسند؟ دلیل این جدایی مادر محمد و پدر نیکی هستن که بعد از مرگ همسراشون بهم علاقمند شدن..و میخوان باهم ازدواج کنن ولی چه علتی داره خانواده ها فرزندانشونو جدا کنن تا خودشو بهم برسن؟! کی اینجا اشتباه میکنه؟کی تاوان میده؟کی یادگار عشق نیکی و محمده؟ شخصیت ها: یه دختر(نیکی صدر):سختی کشیده..نقاب شادی برصورتش !از جنس غم
یه پدر(ناصر صدر):پدر؟قداست این کلمه ننگ دار شد...از جنس سنگ یه مرد(محمد):نه!ساده نباش !ساده که باشی ساده ازت میگذرن...جنسی ندارد...فقط مرد است..!مرد!
و یه عشق(شهاب فتحی):دارای نوسانات اخلاقی زیاد..لجباز...! و مغرور! و شاید از جنس یادگار عشق! دانلود
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
کتاب،
،
|